دست خودم نیست
که دست های من
دورِ درخت ها حلقه می زنند.
دست خودم نیست
که دست های سرد من
بلای جانِ فنجان های داغدیده اند.
دست خودم نیست
که دست های کوتاه من
بلند بلند
خوابِ شانه ات می بینند
پاییز رسیده است گُلم
و دست هایم
زیرِ بارانِ برگ ها
تنها...
همه چیز دست تو بود
همه چیز دست تو است
دست بردار گُلم...
«آرمان پرناک»
ZibaMatn.IR