در خیالم خط لبخند تو فریاد آمد
سایه ای رفت که خورشید به امداد آمد
هر کجا رفتم و دیدم گل رویت شکفت
باغ دل گشت خزان، فصل به بیداد آمد
چشم مستت چو به دل تیر نظر زد ناگاه
عقل و هوش از سرم افتاد و به بنیاد آمد
در میان شب تاریک، چو مهتاب دمید
روی زیبای تو، چون صبح به ابعاد آمد
دل به دریا زدم و غرق تمنای تو شد
موج عشقت به دلم، همچو به فریاد آمد
هر نفس با تو بهشتی دگرم می سازد
عشق تو در دل من، مثل به ایجاد آمد
در کنار تو دلم زنده و شاداب شود
هر چه غم بود ز جانم، سوی بیداد آمد
با نگاهت دل من خانه ی آرامش شد
هر که از عشق تو گفت، در دلش داد آمد
ای دل آرام من، با تو به دنیا خوشم
هرچه زنجیر غم از پای دلم شاد آمد
در هوای تو دلم پر زد و آرام گرفت
چون کبوتر به هوای تو به امداد آمد
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR