در گلستان خیال، عطر یار ما را بس
بوی دلدار و نسیم بهار ما را بس
جلوه ی مهر و وفا، در نگاه او دیدیم
از همه جلوه گری های دیار ما را بس
هر چه در عالم هست، سایه ای از او بود
دیدن روی چو ماهش به کار ما را بس
در هوایش دل ما پر زد و آرام گرفت
زین نسیم خوش و بوی خوش یار ما را بس
گر چه دنیا زرق و برق و فریب بسیار است
در دل ساده و پاکش به کار ما را بس
هر که از عشق بگوید، سخن از او دارد
این حکایت ز لبان دلدار ما را بس
ساز دل با نغمه ی عشق او کوک شده
زین نوای دل انگیز و خوش یار ما را بس
در ره او همه سختی و غم آسان است
از برای دل عاشق، این بار ما را بس
هر چه خواهم ز خدا، در نگاه او یابم
این دعا و طلب از دل و جان ما را بس
در مسیر عشق او، گر چه راهیست دراز
همچنان با دل و جان، این قرار ما را بس
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR