در دل شب های تارم بی قرارم با توام
در هوای عشق تو سرگشته وارم با توام
چون نسیم صبحگاهان بر دلم بنشسته ای
در میان باغ جانم بی خمارم با توام
هر کجا روی تو باشی، من همان جا می روم
در رهت جان می سپارم، بی گذارم با توام
چشم من در جستجوی روی ماهت هر سحر
در غمت چون شمع سوزان بی قرارم با توام
عشق تو چون آتشی در جان من افروخته
در میان شعله هایش بی فرارم با توام
در غروب بی کسی ها، یاد تو آرامشم
در سکوت لحظه هایم بی هزارم با توام
با تو هر لحظه بهاری در دل پاییز من
در میان برگ ریزان بی دیارم با توام
هر نفس با یاد رویت می شود جان تازه ام
در هوای بوسه هایت بی مدارم با توام
چون پرنده در قفس، دل در هوای پر زدن
در قفس بی بال و پر، اما کنارم با توام
در سراب زندگانی، عشق تو آب حیات
در میان موج هایم بی خمارم با توام
مهدی غلام علی شاهی
ZibaMatn.IR