به یاد روی او جان می سپارم
به عشقش هر غمی را می گزارم
اگر زلفش مرا در بند دارد
به زنجیرش دلی شاد و خمارم
به تیغ غمزه اش گر دل ببازد
به جان خویش این غم را سپارم
اگر آتش زند بر جان و حالم
به یادش می نشینم بی قرارم
به هر سویی که رو آرم ز عشقش
نشانی از دل و جان می سپارم
اگرچه دوری اش سخت است و جانکاه
به شوق وصل او صبر و قرارم
به هر لحظه که یادش در دلم زد
به شوری تازه جان را می سپارم
ز هر چشمی که می بینم نشانش
به دل آرامشی خوش می گزارم
در این دنیای بی رحمی و دوری
به یادش هر غمی را می سپارم
اگرچه روزگارم سخت و تاریک
به عشقش روشنی ها می نگارم
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR