کاش میشد با خیال تو شبی پرواز کرد
روبه روی صحن چشمت عقده ی دل بازکرد
پر گشود از بام لبخندت به اوج آرزو
یا که مثل یک کبوتر تا خدا پرواز،کرد
درحریم سبز،چشمت آیه های شوق خواند
یا در آغوش نجیبت عشق را آغاز کرد
پنجره وقتی دلش را با دلم می زد گره
دست های التماسم را پر ازاعجاز کرد
چشم هایم آب شد بر صورت یخ کرده ام
آب شد اما دلی را با دلم همراز. کرد
خوب بود اما نفهمیدم چرا چشمان تو
چشم بی سوی مرا هم لایق اعجاز کرد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
ZibaMatn.IR