پیامک عاشقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پیامک عاشقی
کاش میشد با خیال تو شبی پرواز کرد
روبه روی صحن چشمت عقده ی دل بازکرد
پر گشود از بام لبخندت به اوج آرزو
یا که مثل یک کبوتر تا خدا پرواز،کرد
درحریم سبز،چشمت آیه های شوق خواند
یا در آغوش نجیبت عشق را آغاز کرد
پنجره وقتی دلش را...
تویی مجنون منم لیلا
چه لیلای زمین گیری
نداره در دل سنگت
نوای عشق تاثیری
نمیفهم دل من رو
چرا بردی وپس دادی
فدایی تو بودم من
چی شد که رو لج افتادی
دلم میخواست بشی سایم
همیشه روسرم باشی
نشی یک لحظه دورازمن
همش دور وبرم باشی
کمک کن...
آرامشم بودی تو را گم کرده بودم
پلکی زدم، دیدم تویی بودونبودم
باران زد و عطر تو را پیچاند در شهر
فهمید باران، عاشق بوی تو بودم
از خاک ها سربرکشیدم، غنچه کردم
شعر قشنگ نوبهاری را سرودم
بی بادبانم، در مسیر صخره هایم
تو ناخدایی کن به دریای وجودم...
ای خیال خوش تو محرابم
بی حضورت نمیبرد خوابم
همه شب بی تو تا سحر گاهان
خیره در چشمهای مهتابم
جلوه کن روشنی بده گاهی
به من و قلب پر تب و تابم
سخن ازعشق میشود هرگاه
میشوی قبله گاه ومحرابم
عشق با من ببین چه بازی کرد
مثل ماهی...
دست من گیر که این غمزده تنها شده است
عاشقم باش که دل خانه ی غم ها شده است
جان و دل باخته هستم به تمنای لبت
نظری کن که دلم عاشق و رسوا شده است
شب تنهایی ما را که نباشد سحری
لااقل ،شمع شبم باش که یلدا شده...
ای آنکه چشمان قشنگت رنگ دریاست
هم ساحل آرامش و هم دشت رویاست
مغرور زیبایم غزل جان گیرد از تو
جانا. غزال چشم تو. روح غزلهاست
پیشم بمان و با دل من عاشقی کن
چون بی تو دل افسرده و غمگین وتنهاست
با من بمان و عشق را نجوا کن...
بیا سازِ دلم را کوک کن،
با عاشقی هایت؛
بشو شور و،
بزن ساز و،
یکی شهناز،
با قلبم!
زهرا حکیمی بافقی،
بیتی از یک غزل.
همسایه ی آه ودختر پاییزم
از دلهره ی نماندنت لبریزم
خالی شده از نبود تو آعوشم
از چشم به جایِ اشک خون میریزم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
شور و شوقم را کجا بردی که بعد از رفتنت
بعد تو نه ذوق شعر است و نه حال عاشقی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
میبوسمت حتی اگر شرعا حرام است
در دین من عشق تو فتوای کلام است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
حوای همیشه سربه زیری بودم
جان گفتن تو سر به هوا کرد مرا
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
من دوستت دارم همیشه بر زبان دارم
این واژه را من تا همیشه دوست میدارم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
چشم بد دور ازاین عشق که در سر داری
شوری چشم رقیب از نمک عشق شماست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
چشم بد دور ازاین عشق که در سر داری
شوری چشم رقیب از نمک عشق شماست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
هوایم را ز سر بردی هوایت را ببین دارم
تویی نامهربان اما هنوزم دوستت دارم
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
من آن زمان درد دل نگرانی را فهمیدم که عاشق شدم...
عشق گاهی سخت وشیرین میشود چون هندسه
جمع دارد ضرب دارد من از آن منها شدم
-اعظم کلیابی
-بانوی کاشانی
گفته بودند عشق اول بی ثبات ومشکل است
پای مجنون درفراق لیلی اش اندر گل است
عاشقی گر میکنی در کار دل اندیشه کن
بعد ازان چون گل درون خاک تیره ریشه کن
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
تواز هوای دل عاشقم خبر داری
به یک دوجمله دلم را به شوق میاری
به خاطر دل تو رفتم از مسلمانی
هوای عاشق کافر نگه نمیداری
اعظم کلیابی کاشانی
عشق پیری گر به سر افتد به رسوایی کشد
دست بردار ازسرم ای عشق رسوایم نکن
کلیابی کاشانی
شب بدون تو سیاهتر از روزگارم میشود
کنارم بمان تا هم روزگارم هم شبم روشن شود از
نور عشق تو
(حمید امیری: تقدیم به زوج قلبم)
هوای عشق تو افتاده در سر من باز
بیا وبا من سر درهوا کمی تو بساز
کاشانی