دل به دریای غم افکندم که آرامم کند
ساحل امید را دیدم که ناکامم کند
چشم تو چون ماه تابان بر شب تارم بتافت
گفتم ای جانان من، این عشق خوشکامم کند
در هوای وصل تو دل را به پرواز آورم
گر نسیم صبحگاهی بر گل اندامم کند
عاشقانه در پی تو کوچه ها را می دوم
تا که دست لطف تو آخر سرانجامم کند
در دل شب های تاریک، با خیال روی تو
ماهتاب عشق تو هر لحظه خوش نامم کند
گرچه دوری از تو سخت است و غم انگیز و غم بار
یاد تو در هر نفس، شیرین و آرامم کند
در نگاهت رازهایی هست پنهان از جهان
هر نگاهی از تو بر من، شاد و آرامم کند
عشق تو دریای بی پایان و من موجی ز آن
کاشکی این عشق زیبا، محرم ایامم کند
در دل و جانم نشسته عشق پاک و بی ریا
این حقیقت را فقط عشق تو الهامم کند
گرچه در این راه پر پیچ و خم افتاده ام
عشق تو در هر نفس، مایه دوامم کند
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR