در دل این شب های خاموش، رازها پنهان کنم
چون که با یاد تو هر دم، قصه ها سامان کنم
چشم های خفته ام را با خیال تو بیدار
در دل تاریک شب ها، نغمه ها جولان کنم
ابرها در آسمان ها، قصه گوی راز تو
چون نسیمی از بهار، در دل من جان کنم
در میان موج دریا، کشتی ام بی لنگر است
چون که با عشق تو هر دم، ساحلی حیران کنم
شعله های آتشین را در دلم افروخته
چون که با یاد تو هر شب، آتشی سوزان کنم
ماه در شب های تاریک، نور خود را می دهد
چون که با عشق تو هر دم، روشنی آسان کنم
برگ های سبز باغم، در نسیم عشق تو
چون که با یاد تو هر دم، رقصی از جانان کنم
چشم یارم چون ستاره، در دل شب می درخشد
چون که با عشق تو هر دم، قصه ها عنوان کنم
در دل این قصه ها، عشق تو جاویدان شود
چون که با یاد تو هر دم، نغمه ها سامان کنم در دل شب های خاموش، رازها پنهان کنم
چون نسیمی در بهاران، قصه ها جانان کنم
چشم یارم چون گلی در باغ رویا می درخشد
چون بهاری که به گلزار، جلوه اش عیان کنم
در میان موج دریا، کشتی ام بی ساحل است
چون دلی در عشق او، بی کران طوفان کنم
ابرها در آسمان، نغمه گوی راز عشق اند
چون که من با یاد او، دل به دریاها زنم
شعله های آتشین، در دل شب ها زبانه
چون که من با یاد او، آتشی سوزان کنم
ماه در شب های تاریک، با ستاره هم صدا
چون دلی در عشق او، نغمه های جان کنم
در دل این باغ پنهان، نغمه ای دیگر سرود
چون که من با یاد او، قصه ها عنوان کنم
چشم یارم چون ستاره، در دل شب می درخشد
چون که من با عشق او، روشنی بر جان کنم
در میان کوهساران، بوی گل ها مست کن
چون که من با یاد او، قصه ها پنهان کنم
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR