از سپهر سرمدی سیمرغ سودا سر کش...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن مهدی غلامعلی شاهی
- از سپهر سرمدی سیمرغ سودا سر کش...
                        از سپهر سرمدی سیمرغ سودا سر کشید  
سایه ی سرو سهی بر ساحل صحرا کشید  
چشم چالاکت چو چوگان، چرخ را چالش نمود  
چین چو چینی ها چکید و چهره را چون ما کشید  
زلف زنجیری زده زنهار زرتشتی به زیر  
زمزم و زندان و زنگار از رخ زیبا کشید  
لعل لب لبریز لطف، لاله ی لبخند را  
لحظه ای لب وا نمود، لیک لب را وا کشید  
تیر تیز تیره ی تقدیر، تن را تاب داد  
تار تن تسلیم شد، تیغ تو را تنها کشید  
موج مواج محبت، مشک مویت مست کرد  
مهر ماه و مشتری را مهره ی مینا کشید  
در دل دریای دل، دُر دانه ی دیدار تو  
دیده را دیوانه کرد، دل را به دلدل وا کشید  
آب آتش گون آیینه ی اسرار شد  
آسمان آوای عشق از آه استسقا کشید  
از غم غربت، غزل غوغای غم برپا نمود  
غنچه ی گلزار غم را غرقه در غوغا کشید  
گرچه گردون گرد گیسوی تو گردید و گذشت  
گوهر گمگشته را گویی ز گنج ما کشید  
مهدی غلامعلی شاهی
                    
