از سپهر سرمدی سیمرغ سودا سر کشید
سایه ی سرو سهی بر ساحل صحرا کشید
چشم چالاکت چو چوگان، چرخ را چالش نمود
چین چو چینی ها چکید و چهره را چون ما کشید
زلف زنجیری زده زنهار زرتشتی به زیر
زمزم و زندان و زنگار از رخ زیبا کشید
لعل لب لبریز لطف، لاله ی لبخند را
لحظه ای لب وا نمود، لیک لب را وا کشید
تیر تیز تیره ی تقدیر، تن را تاب داد
تار تن تسلیم شد، تیغ تو را تنها کشید
موج مواج محبت، مشک مویت مست کرد
مهر ماه و مشتری را مهره ی مینا کشید
در دل دریای دل، دُر دانه ی دیدار تو
دیده را دیوانه کرد، دل را به دلدل وا کشید
آب آتش گون آیینه ی اسرار شد
آسمان آوای عشق از آه استسقا کشید
از غم غربت، غزل غوغای غم برپا نمود
غنچه ی گلزار غم را غرقه در غوغا کشید
گرچه گردون گرد گیسوی تو گردید و گذشت
گوهر گمگشته را گویی ز گنج ما کشید
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR