در سپهر سرمدی، سودای سیمرغی سرشتم
وز نهان نیستان، نوای ناشنیده برنوشتم
جام جم جلوه جوید، جان جهان جویای جانان
کز کرانه ی کهکشان، کیمیای کیش کشتم
غیب گلشن غنچه ی غم، غرق غوغای غزل شد
فصل فریاد فلک را، فارغ از فردا نوشتم
بحر بی پایان بودن، بال و پر بخشید بر من
تا به تاراج تجلی، تار تن را وانهشتم
مشرق مستی و مینا، مهر مه رویان مپرسید
زان که زنجیر زمان را، زیر پا زار انگاشتم
لوح لاهوتی لبالب، لمعه ی لیلای لب شد
سِرّ سرمد را سراسر، ساغر ساغر سرشتم
عرش عشق و عالم عرفان، عین عطر عنبرین شد
چون چکاد چرخ چارم، چتر چوبین برفراشتم
خیمه ی خورشید خاور، خط خطا خواند خیالم
دفتر دیرینه ی دل، دم به دم از نو نگاشتم
رمز رندی را رقم زد، راز رویای رهایی
بزم باقی برپا کردم، بیخودی را باده گشتم
قاف قدسی قصه ی قلبم، قرین قرب قدر شد
نقش نیستی نقش بستم، نور هستی برنگاشتم
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR