آسمان می بارد و چشمان من تر می شود
عشقبازی با خدا ، کم کم میسر می شود
بوی پاییز است حالا در مشام روزگار
حال من با مهر آغوش تو بهتر می شود
شور یک شهریور بی تاب دارم در دلم
بس که باران حضور تو مکرر می شود
زندگی با ما چه بازی های تلخی می کند
عمر ما هم پای این دیوانگی سر می شود
بهترین پاداش، تقدیر تو از بازنده است
توی این بازی کسی که برد، آخر می شود...
عاشقی روح مرا تطهیر خواهد کرد چون
اشک چشمانم گلاب ناب قمصر می شود
آمدی جانم به قربانت ، بیا پاییز من
کی بهار دل نشینبا تو برابر می شود
ZibaMatn.IR