زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

به نام خدا

رودخانه ی آب آور

در یک دشت خیلی سرسبز که خورشید همیشه به آنجا می تابید، گل های زیبا و رنگارنگی روییده بودند که به خورشید لبخند می زدند.
در آن دشت زیبا، رودخانه ای کوچک، ولی پر آب جاری بود. اسم آن رودخانه آب آور بود. آب رودخانه خنک و زلال بود. ماهی های زیادی در آن رودخانه زندگی می کردند. آنها همیشه در حال بازی و بالا و پایین پریدن داخل رودخانه بودند.
چند لاک پشت به همراه خانواده ی آقای خرچنگ هم در گوشه ای از ساحل رودخانه، لانه داشتند.
درخت های گیلاس و سیب زیادی اطراف رودخانه بود. سنگ های گرد کوچک و بزرگ زیادی کنار رودخانه بود.
در نزدیکی رودخانه، دهکده ای بود که آنجا را آب پر نام گذاشته بودند. مردم آن دهکده، مردم خیلی مهربانی بودند که همگی به کشاورزی و باغداری و دامداری مشغول بودند. آنها از آب رودخانه برای شستن و خوردن و کشاورزی استفاده می کردند و در زمین های خود باغ داشتند، گندم و ذرت می کاشتند و جالیزهایشان گوجه و خیار و توت فرنگی.
دو سه سالی در آن دشت نه بارانی بارید و نه برفی و آب رودخانه کمتر و کمتر شد.
مردم دهکده هم برای آبیاری زمین های کشاورزی خود تصمیم گرفتند که چاه آب بکنند و ده حلقه چاه آب نزدیک رودخانه کنند.
با تصمیم اشتباه مردم دهکده، آب رودخانه باز کمتر شد تا اینکه رودخانه کاملن خشک شد. ماهی ها تک تک مردند و خانواده ی خرچنگ ها و لاک پشت ها هم از آنجا رفتند و دیگر کسی به یاد نداشت که زمانی رودی در آن دشت زیبا جاری بوده است.


رها فلاحی
ZibaMatn.IR

رها فلاحی ارسال شده توسط
رها فلاحی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن