متن رها فلاحی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رها فلاحی
به نام خدا
رودخانه ی آب آور
در یک دشت خیلی سرسبز که خورشید همیشه به آنجا می تابید، گل های زیبا و رنگارنگی روییده بودند که به خورشید لبخند می زدند.
در آن دشت زیبا، رودخانه ای کوچک، ولی پر آب جاری بود. اسم آن رودخانه آب آور بود....
باد و
پیاده رو و
خش خش!
برپاست سمفونی برگ ها.
رها فلاحی
غنچه ای بر لب باغچه،
تنهایی اش را
گریه می کند...
رها فلاحی
دست در دست باد
گل ها می رقصیدند
بر تن گلبوته ی یاس،
ماه ایستاده بود به تماشا.
رها فلاحی
کبوترها که می خوابند
آزادی
پر از تنهایی ست...
رها فلاحی
من برایت نامه می نوشتم،
تو اما نمی خواندی
یا من نقاشی ام بد بود
یا که تو اصلن نامه دوست نداشتی!
رها فلاحی
ماهی ساکت،
برکه ای دلگیر،
دور از ستارگان بازیگوش!
رها فلاحی
من گرسنه ام،
سیر نمی شوم!
هرچه کتاب می خوانم...
رها فلاحی
دنیایم،
پر از شعرهای ناگفته است
و من تنها!
رها فلاحی
ساعت دیواری
تیک تاک کنان
فریاد می زد:
وقت طلاست!
رها فلاحی