دستانت، دستی از مهربانی و عشق،
که در آن، دلِ من گم می شود و می یابد خود را.
هر بوسه ات، شعری است بی پایان،
که در آن، من و تو در هم می رقصیم و جهان می میرد.
تو همان یاری که در حضورش،
جانم زنده می ماند و عاشق تر می شود.
باران کریمی آرپناهی
تاریخ انتشار
۱۷ آذرماه۱۴۰۳
ساعت ۲۳ و ۷ دقیقه
🧚♀️این کلمات، سرود دل و اندیشه ام هستند. اگر این شعر در دل شما طنین انداز شد، خوشحال می شوم که آن را با دیگران به اشتر*اک بگذارید و نامم را ذکر کنید. این کار، قدردانی از هنر و پیوندیست میان ما و دل هایی که در جستجوی زیبایی اند.🤍
ZibaMatn.IR