زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

بچه که بودم
از جریمه های نانوشته که بگذریم
سلمانی و ساعت و سیب
سکه و سلام و سکوت
و سبزی صدای بهار
هفت سین سفره ی من بود.

بچه که بودم
دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت
که آخر هیچ قصه ای
به خانه نمی رسید.

بچه که بودم
تنها ترس ساده ام این بود
که سه شنبه شب آخر سال باران بیاید...
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن