نمی دانم مادرم چگونه تاب آورد...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

نمی‌دانم مادرم چگونه تاب آورد…
هشت سال چشم‌انتظاری، هشت سال بدرقه‌های بی‌پایان،
هشت سال دل‌سپردن به خبری از پدر…
او هر بار با دلی لرزان، اما صورتی آرام، پدر را راهی می‌کرد
و من حالا با هر بار رفتنت، فرو می‌ریزم.

می‌گویند جنگ فقط آنجاست که گلوله‌ها می‌بارد،
اما من می‌دانم جنگ، این‌جاست…
در دلِ بی‌قرارِ زنی که هر شب صدای انفجار را
در تپش‌های قلبش می‌شنود،
در چشمانی که خواب ندارند،
در گوش‌هایی که از هر زنگ گوشی، بوی خبر می‌آید…
و در دلی که فقط “بودنت” را می‌خواهد، نه هیچ قهرمانی را.

من نمی‌دانم چطور باید دوری‌ات را تحمل کنم،
وقتی هر لحظه، نبودنت
مثل صدای بمب،
در دلم می‌افتد و مرا از درون ویران می‌کند…

برگرد…
نه برای پایان جنگ، نه برای آرامش شهر…
برگرد برای صلح دلم.

یاسمن معین فر
ZibaMatn.IR
یاسمن معین فر
ارسال شده توسط
ارسال متن