السلام علیک یا اباعبدالله الحسین حی...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای

(اَلسّلامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن)

«حی علی العزا»

ماه مُحرّم آمد و حیّ علَی العَزا
بر نیزه‌ می‌رود سرِ سالار نینوا

آن سر، که هست سَرور آزادگانِ دهر
با تیغ کین جدا بشود از تن از قفا

چون زیر بار ظلم یزید و متابعین
هرگز نرفت زاده‌ی زهرا و مرتضا

بست آب را به روی عزیزان اهل‌بیت
ابن زیاد پست، همان زاده‌ی زنا

فرمان جنگ داد به بن سعد دون و گفت :
خواهی اگر امارت ری را کنون ز ما

آگاه باش اگرچه کثیرند لشکرت
در جنگ با حسین، نیفتی به قهقرا

جنگی بپا نمای، مبادا که یک نفر
از امت حسین بماند کسی به جا

ناقوس جنگ را چو دمیدند؛ بی امان
کشتند هر که بود، از اصحاب باوفا

بعد از شهادت همه یاران، سوی حسین
آمد علیّ ِ اکبر رعنا ، به التجا ـ

اذن پدر گرفت که بر ضد ظلم و کفر
تا پا نهد به معرکه، آن شِبهِْ مصطفا

بی واهمه نهاد قدم در مصاف ظلم
شد کشته، گرچه کُشت از آن لشکر دغا

فریاد و آه و ندبه شد از خیمه‌ها بلند
دیدند پیکری که شده قطعه قطعه را

سوز عطش ز سینه توان را گرفته بود
گرمای دشت، شعله کشان همچو اژدها

از فرط تشنگی عزیزان اهل‌بیت (ع)
فریاد العطش ز زمین خاست بر هوا

عباس، آن یگانه «علمدار شاه دین»
رفت از فرات، آب بَرد تا به خیمه‌ها

با تیغ کین و کفر به فرمان شمرِ دون
در علقمه، دو دست علمدار شد جدا

بگْرفت مَشکِ آب به دندان و شد روان
بر سوی خیمه‌های عزیزان، که از قضا

مَشکش درید تیر و تنش را هدف گرفت
دستی که داشت اِذن، به کشتار اتقیا

هرگز ندید چشم فلک این‌چنین ستم
نشنیده نیز گوش فلک این‌چنین جفا

بر کف گرفت کودک عطشانِ خود حسین
فریاد زد که تشنه بوَد می‌شود فنا

آبی دهید محض خدا بر رضیع من
ایمان اگرچه نیست یقین در دل شما

گوشی نبود کور و کران را ز فرط بغض
رحمی نبود در دل آن قوم بی حیا

آبش نداد دستی و، دستی بلند شد
بر کف گرفت تیر و کمان را درآن فضا

زیر گلوی اصغر شش ماهه، حرمله
تیر سه‌شعبه کرد ز سنگین‌دلی رها

در کربلا نهایت بیداد و خشم و کین
شد ثبت، با قساوت دل‌های بی خدا

هفتاد و دو شقایق بستان مَعرفت
پرپر شدند، از ستم و جور اشقیا

خون می‌چکید روی زمین از فراز عرش
در سوگِ کشتگان سرافراز کربلا

نخل امید لشکر آزادگان شکست
پشت فلک خمید، ازین داغ جانگزا

در راه حق قدم چو گذاری علیه ظلم
باید که بگذری ز خود و خویش و آشنا

آنکو ز عشق، فانی فی الله می‌شود
در راه حق به شوق خدا می‌شود فدا

خوشبخت آن کسی که کند بندگی حق
راهی جز این چو نیست به سرچشمهٔ بقا

بیچاره آن کسی که اسیر هویٰ شود
خود را کند به بند مکافات، مبتلا

کرب و بلا مبارزه‌ی عقل و عشق بود
آری در این مبارزه عشق است رهنما

(ساقی) قلم چگونه تواند رقم زند
ظلمی که شد به آل پیمبر، به ناروا

سید محمدرضا شمس (ساقی)
ZibaMatn.IR
سید محمدرضا شمس (ساقی)
ارسال شده توسط
ارسال متن