تکیه بر دیوار شب کردم دلم...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

تکیه بر دیوار شب کردم، دلم بی‌تاب و تنها بود
چراغی خسته می‌سوزید و شهرم سرد و یلدا بود

نسیم از کوچه می‌آمد، صدا در سایه می‌افتاد
دلم می‌خواست فریادی، که گم در بغض فردا بود

نگاهم خیره بر نوری‌ست، که در آن‌سوی شب می‌سوخت
شبیه خاطری خاموش، که در سینه، تسلّا بود

کجا رفتی؟ پس از رفتن، جهانم بی‌نفس مانده‌ست
نه حتی خواب با من ماند، نه حتی شوق، پیدا بود



اگر روزی مرا دیدی، بدان این اشکِ بی‌پروا
شبی در گوش شب خواندند: دلِ ساهر، شکیبا بود

حسن سهرابی
ZibaMatn.IR

تفسیر با هوش مصنوعی

شاعر در تنهایی شب، دلشکسته و بی‌تاب است. شهر سرد و دلگیر است و خاطره‌ای خاموش او را تسلی می‌دهد. فراق یار، جهان شاعر را بی‌نفس کرده و حتی خواب و شوق را از او ربوده است. اشک‌هایش، نشانه‌ی صبری است که در دل شاعر، علی‌رغم درد فراق، نهفته است.

ارسال متن