کوتاه شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوتاه شعر
چه کنم دل من از تو رهِ پرواز ندارد
نه نسیمی ز تو آمد،نه پیامی ،نه نگاهی
فریاد برآرد زمانه که چه آمد به زمین باز
سرگشته و حیران و پر از داغِ کمین است
ساهر به فغان گفت که ای چرخ، چرا بیخبر از درد
این دایرهی خاک، پر از داغِ کمین است
بیتو، زندگی نیست جز درد و رنج
که بینامِ تو، نیست در دلِ من، فرَنج
درونم تویی، گرچه پنهان شدی
زِ پرده برون آی، که دل شد به رَنج
جهان سایهای از حضور تو شد
زمان قطرهای از عبور تو گَنج
و در آخر این سطرِ بیانتها —
سکوت است،...
ما در، خیالِ خود
زندگیها کردهایم.
در حیاطی که درختانش
از سایهی ما پیر شدند.
بهارهایی که نرسیده
شکوفه کردند و ریختند.
و حوض،به ماه دل می داد
بی آنکه بداند ،در خیال خورشید است.
پیچیدهام در عاشقی
در عاشقی پیچیدهام
مولای روم، در شعر تو
من شمس خود را دیدهام...
پ.ن: این بیت، وامدار از غزلی از حضرت مولاناست که با مصرع:«اینبار من یکبارگی در عاشقی پیچیدهام...» آغاز میشود.
در خیالش بخدا کفرمو ایمان دادم
وز غمش خسته چنین سر به بیابان دادم
یار از جان که به من زلف سیه بر افشاند
در قِمار نگهاش مُلک خراسان دادم
رفت از شهرو گذشت از وطنو وز منی که
در غمش شامو سحر بی عللی جان دادم
سوزش اینجاست که...
گر چه رفتی از برم در خون من جاری شدی
چون نفس ،همسایهٔ دیوارِ تنگِ سینه ام
آرامشم در چشم تو خانه گزیده است بیا
چون رود در آغوش دریا رسیده است بیا
بیتو دل از این شهر غمبار خسته شد
جانم به هوای تو پرواز گزیده است بیا
به دکمههای پیراهنت قسم...
که هرچه در آن تن است،
حق من است...
سپیده که سر زد،
کوچهها از عطر تو خالی بودند
و من، در ازدحام روز
هنوز با باد سخن میگفتم...
تکیه بر دیوار شب کردم، دلم بیتاب و تنها بود
چراغی خسته میسوزید و شهرم سرد و یلدا بود
نسیم از کوچه میآمد، صدا در سایه میافتاد
دلم میخواست فریادی، که گم در بغض فردا بود
نگاهم خیره بر نوریست، که در آنسوی شب میسوخت
شبیه خاطری خاموش، که در...
اگه رسم روزگار برای ما عاشقا اینه
عشق و از دلا بگیر بجاش بذار نفرت و کینه
اگه دوستی نمیکردم اگه دشمنی میکردم
گله ای نداشت دل من ، رسم زندگی همینه
اما من تنهای تنها حریف لشگر عشقم
چرا هیچ کی بم نگفت که ، حریفم تو رام کمینه؟...
افتاد مسیرت به ره دل ، اما به دلم نیست توانی
یک عمر همه را صرف تو کردم شعر و غزل و شوق جوانی…
╭────❀⊱⊰❀────╮
در خلوت شعرم، تو شدی بیت نخستین
هر واژه به عشق تو زبان باز گرفتند
╰────❀⊱⊰❀────╯
غصه های کات دار و سرکشت سمت من است
شادی بعد از گُلَت را با که قسمت می کنی...!؟
دلم اندیشه را بیتاب میدید
تمام بیشه را در خواب میدید
درون موجهای سردِ مرداب
تبر بر ریشه را نایاب میدید
امشب دلم شیدای تو، آتش گرفت از یاد تو
یا ساز دل را کوک کن، یا برشکن ساز مرا
چشمان تو آیات نور، در شامِ تارِ زندگی
یا روشنی در من بدم، یا خامُش انداز مرا
هر شب به یادت میروم، تا مرزهای خواب و عشق
یا خواب را شیرین...
کانال تلگرام: bzahakimi@
بس که در من میخروشد مِهرِ تو
حسّ نابی میتپد در بحرِ دل
وقتی که ازچشای تودورباشم نازنین ترجیح میدم بمیرم یاکورباشم نازنین مگه میشه عزیزم ازدیدن توگذشت نذاربیشتربمونم اسیرغصه واشک
شاید زندگی همین باشد
رقصیدن
هنگامی که درد نیز
در من پایکوبی میکند...
دو چَشمِ من، شده خیره تو آیینه
هنوزم تویِ چِشمات، عشق میبینه
اگر بودی، جهانَم بهترین میشد
و طعمِ حال و روزَم اَنگَبین میشد.
به یاد پدرم🖤
و من چنان به تو گیرَم
که رَدِ چَشمِ سیاهت؛
ذغال کرده خرمنِ جانَم.
به یاد پدرم.
به سویدایِ دلم؛ لشکَرِ عقل آمد و بَس
دلِ ویران شده را؛
حاجتِ دلدار کجا؟