گریه می بارد شبانگاه از در...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- گریه می بارد شبانگاه از در...
گریه میبارد شبانگاه از در و دیوارِ من
ماه میلرزد ز بغضِ شمعِ بیدیدارِ من
باد میرقصد ولی با دستهای بیکسی
میکِشد بر خاک، خطی از عبورِ کارِ من
شاخه خشکیدهست و دیگر برگ هم بیرنگ شد
هر چه گل بود، از نفس افتاد در گلزارِ من
خواب دیدم در سکوتی بینفس گم کردهام
نام خود را، ردّ خود را، سایهی بسیارِ من
هر که از این کوچه رد شد، ردّ پایی جا نماند
مانده تنها ردّ آهی در دلِ دیوارِ من
حرفهایم را فرو خوردم، به جای واژهها
ریخت اشکم شعر را در سطرهای تارِ من
خانه خالی بود، اما سالها مهمان شدی
با خیالِ تو پُر از آوار شد پندارِ من
چشم بستم تا ببینم روشنی را در خودم
نور آمد، خط زد از آیینه شبرفتارِ من
کوچههای شهر را گشتم، ولی پیدا نشد
آن که میفهمد زبانِ ساکت و بیمارِ من
ماندهام با خاطراتی بیصدا، پژمردهسال
مثل مه در کوهساران، مثل اشکِ یارِ من