تابستان جان چهل و پنج روز...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

تابستان جان، چهل و پنج روز است
که آفتابت به جان می‌نشیند
داغت را می‌پذیرم،
چون بخشی از قصه‌ی منی.
اما هر روز،
در سکوت،
یک روز از تو را
با شوق آمدن پاییز،
بی‌صدا خط می‌زنم.
تا نسیمی خنک بیاید
و جانم را تازه کند.

باران کریمی آرپناهی
ZibaMatn.IR
barankarimi
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

تابستان سوزان چهل و پنج روز است که می‌گذرد و گرما جانکاه است. شاعر گرما را می‌پذیرد چون بخشی از زندگی‌اش است، اما با آرزوی فرا رسیدن پاییز خنک، هر روز از تابستان را در سکوت و با امید به نسیم خنک پاییزی، از ذهن خود می‌زداید.

ارسال متن