شهر یک حنجره ی بزرگ کوچه...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار سید هادی محمدی
- شهر یک حنجره ی بزرگ کوچه...
شهر، یک حنجرهی بزرگ
کوچه، تارِ صوتیِ لرزان
مردمان، نتهای سرگردان
صبح که میشود
دهانها
زودتر باز میشوند
انگار کلماتِ از خواب بیدار شده
عجله دارند
تا روی آسفالت کش و قوس بیایند
شنیدی؟
دیدی؟
گفتند که…
منقار های پنیری
سرمست از این همه واژه
زیر درخت آلبالو
دستمال سفره ی روباه را می لیسند
سکوت،
یک گونهی در حال انقراض
کنارِ نامههای عاشقانه
تبِ کنگو گرفته
صندوق های پُست گرسنه اند
پَتِ پستچی از اسنپ ستاره میچیند
مردم فقط حرف میزنند
حرف
حرف
حرف
هر کسی که نخود خورده
سخنران شب شعر شده
زنبیل به زنبیل دهان هستند و بس
مُخ لای بقچه پیچیده مخچه می کوبند
لای زبانه ی زمانه
انزال بزاقشان فوری است
زبان درازهای زبون
(کُلُواْ وَاشْرَبُواْ)
اما از آخور خودتان
تفسیر با هوش مصنوعی
متن، شهر را به موجودی زنده تشبیه میکند که صدای مردم، موسیقی آن است. صبح، سیل کلمات جاری میشود، اما سکوت در حال نابودی است. مردم بیوقفه حرف میزنند، حتی بیمحتوا، مثل پرندگان مشغول خوردن و بیتوجه به ارتباط واقعی. اشباع از حرف، به جای ارتباط عمیق، حاکم است. (کُلُواْ وَاشْرَبُواْ) کنایه از مصرف بیرویه و بیفکر کلمات است.