در شب حیرت پرده اسرار برون...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار غزل قدیمی
- در شب حیرت پرده اسرار برون...
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
در شبِ حیرت، پردهٔ اسرار برون آمد ز نور،
چون تجلّیِ بیکران، بر دَمِ تاریکِ دور.
پیکری یا سایهای؟ یا نَفَسِ بیجسمِ عشق؟
کز دلِ ظلمت شکفت، چون سُرودی در حضور.
هر درختی گشت محراب، و هر ستاره شمعِ راز،
چون فرشته بر زمین، گام نهاد از بحرِ شور.
زان سو آواز آمدش: «من توأم، تو بیمنی،
در منی گم شو اگر خواهی رهیدن زین عبور.»
غزل قدیمی
ZibaMatn.IR