با خشم آرایش را از چهره...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نوشته های زهرا ایمن زاده
- با خشم آرایش را از چهره...
با خشم، آرایش را از چهرهاش زدود. زیر لب غر میزد؛ حق هم داشت. سالها در گرداب زندگی، در آتش سازش برای مردی سوخته بود که انگار هرگز او را ندیده بود. مگر میشود این همه را نادیده گرفت؟ چه دردی بالاتر از اینکه زیباییات، تلاشت برای آراستن خود، برای جلب توجه چشمان او، هرگز دیده نشود؟ مگر یک زن چه میخواهد جز اینکه معشوقش، او را با تمام وجود ببیند؟ اینکه بداند هنوز هم برایش زیباست، خواستنی است.
مرد بیاحساس، با بیتوجهیاش، نه فقط آرایش، که تمام زن را نادیده گرفته بود. آتشی که در جانش شعله میکشید، فریادِ نیازی بود که سالها در سکوت خفه شده بود: نیاز به دیده شدن، به ستایش شدن، به اینکه باور کند هنوز هم برای کسی مهم است. زنی که در آینه به خود خیره شده بود، غریبهای بود با چشمانی خاموش. انگار سالها زندگی، او را از خودش هم دور کرده بود.
تفسیر با هوش مصنوعی
زن سالها برای همسر بیتوجه خود تلاش کرده، اما دیده نشده است. خشم و ناامیدی او از نادیده گرفته شدن زیبایی و تلاشهایش، فریادِ نیاز به توجه و عشق است. آرایش پاک شده، نمادِ خاموشیِ روح زنی است که سالهاست خود را گم کرده و در انعکاس آینه، غریبهای غمگین میبیند.