در جنگل ها گمشده بودم شاخه...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

در جنگل‌ها گمشده بودم، شاخه‌ای تاریک بریدم، و آن را، تشنه‌کام، به لبانم نزدیک بردم تا نجواهایش را بشنوم: شاید آوای بارانی بود که می‌گریست، یا ناقوسی شکسته، یا قلبی که از درد، بریده بود.

چیزی بود که از دوردست‌ها به گوش می‌رسید، گویی عمیقاً در خاک پنهان شده، فریادی که در هجومِ خزان‌های بی‌شمار، گنگ مانده بود، در آن تاریک-روشنِ نمناکِ میانِ برگ‌ها.

اما آنجا، در میانه‌ی راه، آن شاخه‌ی گمشده، ناگهان بر لبانم آوازی سر داد، و عطرِ سرگردانش در جانم پیچید.

گویی ناگهان، همان ریشه‌هایی که رها کرده بودم، همان خاکِ گمشده‌ی کودکی‌ام، مرا باز می‌خواندند. و من ایستادم، زخمی از آن عطرِ آشنا و سرگردان.

پابلو نرودا
ZibaMatn.IR
غزل قدیمی
ارسال شده توسط
ارسال متن