تنها بودم تو نبودی باران بود...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

تنها بودم، تو نبودی، باران بود...
و هر قطره،
انگار وزنِ یک سال سکوت را
بر دوشِ پیاده‌رو می‌ریخت.

درختان، نامِ تو را
با عجله‌
رها می‌کردند.
​من در حصارِ شیشه‌ای این پنجره،
دلم را، مثلِ اناری تنها،
دانه می‌کردم...
و می‌پرسیدم:
​این همه سرخیِ شیدا،
میانِ این همه خاکستریِ سرد،
از کجایِ نبودنت آمده است؟
​تو نبودی؛
و من، ساده‌تر از آن بودم
که بدانم،
گاهی،
عشق،
فقط یک قرارِ ناتمام است،
زیرِ باران،
در فصلی که هیچ‌کس،
منتظرِ آمدنِ دیگری نیست.

اعظم کلیابی بانوی کاشانی
ZibaMatn.IR
ارسال متن