متن سودای عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سودای عشق
دل به سودای تو دادم که سرانجامم خوش
با تو ای عشق به پایان رسد این خامم خوش
آتشی در دل من شعله فکندی ای یار
با تو در وادی غم نیز کنم گامم خوش
خاک کویت شرف جان و جهانم باشد
گر به هجران تو سوزم، نبود کامم خوش...
دل ز سودای تو در بحر بلا افتاده
جان ز اندیشه ی وصل تو جدا افتاده
در شب هجر تو ای ماه تمام افروزم
آتشم، در دل شب شعله سرا افتاده
با خیال قد و بالای تو ای سروِ روان
سروِ آزاد ز هر قید و هوا افتاده
دل چو...
«بزمِ دل»
چشم تو، آتش به جانم زد، کمی پروا بکن
دل به لرزه افتادهام، غوغا بکن
خندهات چون قهوهی شیرین، مرا بیخویش کرد
هوش از سرم بردهای، تنها مرا شیدا بکن
نازت از حد میگذرد، آهستهتر پیمانهریز
ساقیِ جانم شدی، با من همین سودا بکن
آخر این بزمِ دل،...