شب چله تنها یه شب نبود...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نوشته های مهدی ابراهیم پورعزیزی
- شب چله تنها یه شب نبود...
شب چله. تنها یه شب نبود
قراری بود پای قرار هرساله ای که
همه پای قرار
ایستاده بودیم
می دونم
با حرفهام،
دلت پر میکشه
میره خونه پدربزرگ
توی اون شب سردی که
غنچه های مهربونی
میون گرمی دلها می شکوفت
وجودش عشق بودوهنر
امیری خوندن هاش
نوازش می داد
چشم و دل هائی که
انتظار را در آغوش می کشیدن
قصه هاش؛
قصه های نشسته بر خاطرات
قصه هائی که حفظش بودیم
جذبه ای تو حرفهاش داشت
هربار گوش دادن
جان می گرفتیم
صفای دل بودو مرهم دردهای نشسته بر شانه ها!...
یه جائی ،
یه سالی،
انار ، چای ، شمع،، شب چَره و دورهمی ها
همه چی
در قاب نگاه خشک شون زد
مثل دسته گل رنگ پریده ای که
فقط خاطراتش
تو رو
هی دور خوش می چرخونه
گردی نشسته
بر آلبوم
روزهای رفته از یاد
کی یلدا عوض شد ؟
از کدوم سال ؟
چی شد ؟
از دستمون پرکشیدو رفت تو آسمون ها
توی این میون
تنها سهم ما شد
دلتنگی ، دلتنگی ؟
تقدیم به نگاه ناب تون
#مهدی ابراهیم پورعزیزی
۲۸ آذر ۱۴۰۴
..پویش مردمی عزیزک دیار همیشه سبز