چکامه باد نام تو را آورد...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار صدیقه جُر
- چکامه باد نام تو را آورد...
چکامه
باد نام تو را آورد
✍🏽پنجره را باز کردم
باد نامِ تو را آورد
خانهام ناگهان
بهار شد.
چای را دم کردم
بخارِ فنجان نقشِ
چهرهات را کشید
انگار دل من
باز هم لرزید
در اتاق تاریک
فقط چراغِ کوچکِ میز
میدانست
تو از دلم نرفتی
نورش شبیه
نفسهایت بود.
باغچهی کوچکِ حیاط
با یک قطرهی باران
زنده میشود
من با یک نگاهِ گرم تو.
پردهها را کنار زدم
آفتاب ریخت روی دیوار
اما باز هم گرم تر از تو نبود.
هر بار که اسمَت را میگویم
دیوارهای خانه
کمی گرمتر میشوند
انگار خانه هم
دلش هوای تو را دارد.
ماه روی پشتبام
خانهمان نشسته بود
من اما نور را در چشمهای
تو دیدم نه در آسمان.
باران که میبارد
زمین از تو حرف میزند
بوی خاک
بوی دلتنگی من است.
درخت کنار پنجره
هر بهار دست بلند میکند
به سوی آسمان
مثل من
وقتی اسم تو را میبرم.
کوچهی خلوتِ پاییز بود
برگها افتاده بودند
اما من
به شوق آمدنت
قدمی نیفتاده ادامه دادم
سقف اتاق شبها
ستارههایی دارد که
هیچکس جز من نمیبیند
وقتی به فکر تو میافتم.
فنجان های خالی
روی میز مانده بود
انگار نفسم بیتو
نیمهتمام. بود
وقتی بادی
پردهها را میرقصاند
میدانم کارِ توست
تو همیشه
هوایم را داری
کلید را که میچرخانم
در خانه باز میشود
اما.قفل دلم شاه کلیدش
فقط تو هستی
حتی ظرفهای شسته
زلالتر میشوند
وقتی تو از کنارشان میگذری
وسایل خانه هم
عاشق توست انگار.