آه این جمعه آفتابیست منتظر...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار صدیقه جُر
- آه این جمعه آفتابیست منتظر...
آه،، این جمعه آفتابی،ست
منتظر از نفسهای تو!
مولا جان 💔
وقتی تو میآیی،
تمام روزهای هفته مانند
پرهای سفید کبوتر
بر شانههای آرامش عشق مینشینند.
جمعه بوی نانِ تازه و
آوازِ قناریها را دارد،
و من،پشت پنجرهی انتظار مینشینم
تا تو بیایی و کلیدِ خندههای
قفل شده را به دستانم بدهی.
روزِ آدینه طالب آغوشِ گرمِ توست که هفتهی خسته را
مانند کودکی بازیگوش نوازش میکند.
تو همان جمعهای هستی
که هر صبحش بوی شیرینیِ زندگی میدهد،و غروبش،
ماه پیشانیات را میبوسد.
نازنینِ نگاههای منتظر،
جمعه بیتو، پنجرهای،ست
رو به باران، اما با تو،
همهی آسمانها آبی است
و همهی مسیرها به خانهی خوشبختی میرسد.
دوستت دارم،ای جمعهی
همیشه منتظرِ قدم های یـار
باشدکه بیاید در این جمعه آن نگار
وقتی تو می آیی،،
زمان، قایقی کاغذی میشود
روی حوضچهی بیکران دیدارمان
و هر ثانیه، نیلوفر آبی میشِکفد.
بر چهره ی زردِ زندگی
جمعه از پشت پنجرهه ی
نگاه تو آغاز میشود:
هر تار مویت رشتهای از نور است
که هفته ی خاکستری را میبافد
به پارچهای ابریشمی،ست برای پذیرایی از خورشید.نگاهت
در تقویم تنهایی زمان
جمعه نه یک روز که یک
قلمزنی عاشقانه،ست
بر دیوار سکوت؛
و تو نقطهی سر خطِ این
شعرِ همیشهگی.هستی
سکوتِ بین دو نگاه
از شنبه تا پنجشنبه،
فقط پیشدرآمدی،برای
سمفونیِ نگاه توست
وقتی جمعه، ویولونِ وجودم را
با آرشهی حضورت مینوازد.
تو را میخوانم و جمعه،
گلی از صدای تو میروید
در باغچهی گل های محمدی
آی جمعهی سبزِرسیدن!
تو باغبان نگاههای روئیدنی
هستی
آفتابِ نگاهت جمعهها طلوع میکند و دریای لبخندت،
عالمی را روشن می سازد
جمعه، تاج سرِ روزهای هفتهست
اما تاجدارش، توئی که میرسی
و جهان، تاجگذاری میکند!
جمعه، بال گشودن کبوترِ فراغت است و من پنجره دلم را به
انتظار قدمهایت باز کردهام
تا نسیم نگاهت ورقهای
تقویم وجودم را بارانی از شعر کند.
روزِ آدینه آینهایست
که خدا برای دیدارِ تو آویخته
در آن، تصویرِ تو را میبینم
وآسمانِ تنهاییام ستاره باران میشود.
جمعه، نه یک روزِ تقویم
که نام دیگرِ رسیدن به توست
وقتی که زمان ازحرکت میایستد
و قلبِ ساعتها تنها برای
تپشِ نام تو میزند.
ای جمعهٔ همیشهگیانِ من!
چشم به راهی ات،
طولانیتر از سایهٔ شب
یلدا،ست و رسیدنت،
شیرینتر از طعم خواب در سحراست.
جمعه مبارک ای روشن ترین
فصل از کتاب عاشقانه
باز آی