ما در صف فروش کفن سکه...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار سید هادی محمدی
- ما در صف فروش کفن سکه...
ما در صفِ فروشِ کفن سکه میخریم
از استخوانِ خستهی اروند میخوریم
با تیغِ کُندِ مصلحت و حکمِ اشتباه
هر روز سَر زِ غیرتِ الوند میبُریم
خون، جوهرِ جویده ی اخبارِ صبح شد
تابوت، نردبانِ ترقیِ پَستهاست
یک مُشت خاکِ سوخته سهمِ پیادهها
تقویمِ روزگار فقط کامِ مَستهاست
آژیرِ قرمز است ولی سَرپناه نیست
ما زیرِ بمبهایِ تَوَرُّم نشستهایم
ترکِش به قلبِ ساعتِ میدانِ شهر خورد
ما سالهاست مُنتظر و دلشکستهایم
در لابلای تیترِ درشتِ جریدهها
دنبالِ ردِّ پایِ حقیقت نگرد نیست
اینجا هوای دهکدهمان بوی خون گرفت
وقتی که کدخدا به سگِ گلّه نمره بیست
داد و تمامِ گلّه به مَسلخ کشیده شد
چوپان، سوارِ سهمِ عدالت برای سود
ما بَرّههای رامِ مطیعی که سالها
در انتظارِ معجزهی بود یا نبود
در گیر و دارِ نان و غمِ نرخِ اسکناس
همّت اسیرِ نامِ اتوبانِ شهر شد
صَیّاد از مرامِ گل آلود، بی قرار
چمران نصیبِ دودِ خیابان شهر شد
ما نسلِ انفجار و جنونیم و اضطراب
یک پُرس قرصِ خوابِ قوی تویِ مشتمان
از خواب میپریم و کسی جیغ میکشد
خنجر نشستهاست گلوگاه پشتمان
دلخوش به وعدههای دروغینِ ابرها
خشکیدهایم و ریشهیمان سوخت در کویر
ما نسلِ یائسه تَهِ دنیای انتحار
نسلِ همیشه خسته، همیشه زمانِ دیر
در کافههای گیجِ خیابانِ انقلاب
سیگار پشتِ حادثه ، اندوه پشتِ دود
بحثِ و جدل میانِ دو فنجانِ چایِ سرد
دربارهی زنی که در این داستان نبود
دربارهی زنی که نمادِ رهایی است
اما اسیرِ جوهرِ خودکارِ آبی است
این شعرِ ناتمام و پر از عقده ی جنون
تصویرِ گیجِ توطئه ی رختخوابی است
آبی که نه! پیادهنظامِ فَلک زده
در جنگِ نابرابرِ ایمان و نانِ شب
ما چکمههای کهنه به پا کردهایم و باز
هی نعره میزنیم در این کوره راهِ تب
هر سیمِ خاردار، گلو را بریده بود
تا بغضهایِ کالِ جهان را صدا کنیم
حالا که نایِ حنجرهمان خشک و خونی است
باید که سهمِ آینهها را جدا کنیم
از سقفِ شهر، لاشه ی کابوس میچکد
روی لحافِ چرکِ من و خوابهای تو
باید فرار کرد از این خانه، چاره چیست؟
جز لب زدن به طعمه ی قلاب های تو
در امتداد حادثه ی سرد و پاپتی
زنجیرِ دستبافِ زمان پاره میشود
در ساحلی که کوسهیِ تحریم حاکم است
نعشِ نهنگِ قافیه بیچاره میشود
خمپاره روی قافیه ها شیهه میکشد
دیگر تنی برایِ شقایق نمیتپد
تعدادِ کشتههایِ روانی زیاد شد
قلبی برایِ مردمِ عاشق نمیتپد
پوتینِ کهنه ، گوشهیِ انباریِ نمور
از خاطراتِ فَکّه و مجنون روایی است
بابا هنوز منتظرِ نامهای غریب
از قابِ عکسِ کوچکِ جبهه هوایی است
میدانِ مین به وسعتِ باران کشیده شد
هر گام، ترسِ قطعِ امید و پریدن است
ما زندهایم و زندگی از یادمان نرفت
اما تمامِ سهمِ جهان، زجر دیدن است
بانو! کلاهِ ایمنیات را سرت گذار
اینجا سقوطِ آجر و ایمان مسلم است
از برجهایِ شیشهایِ شهرِ پرفریب
تنها سقوطِ آدم و وجدان مسلم است
ما لایِ چرخدندهیِ تاریخِ انقضاء
له میشویم و روغنِ چرخِ سیاستیم
ما مهرههایِ سوختهیِ صفحهیِ نبرد
قربانیانِ مسلخِ جهل و ریاستیم
باید دوباره بیعت خود با علی کنیم
باید دوباره سنگرِ خاکی بنا کنیم
در لابهلایِ آهن و سیمانِ این قرون
باید که فکرِ چاره برایِ خدا کنیم
پایانِ بازِ این غزلِ پستمدرنِ تلخ
آغازِ فصلِ سردِ زمستانِ مطلق است
ما زندهایم، گرچه که در متنِ این کتاب
فتوایِ قتلِ عامِ من و ما محقق است
قالب شعر :
چهار پاره
پس نوشت :
الف) چندین سال است که مقام معظم رهبری شعار سال را به مسائل اقتصادی اختصاص داده اند و با این همه تکرار متاسفانه برخی مسئولان گویا سخنان حضرت آقا را نمیشنوند.
ب) در بند آخر مصراع اول حرف (ت) در کلمه ی پست مدرن از تقطیع ساقط است