نمی دانم کدام پایه از هزاران پایه ی میزِ "بودنم" را کوتاه میخ کرده ام، که لنگ می زند مدام. کج می شود مدام. می ریزد تمامِ آنچه با دقت و ذوق چیده بودم رویش مدام و گند می خورد به تمام آنچه در سر داشتم مدام و زهر می شود هر چه در دل داشتم مدام و هوار می شود تمام باورهای کاشته شده ام روی ذهنِ شکستنیِ من مدام... لعنت به هر چه پایه و تراز و لنگش های مدام...
کاش می شد همه چیز را روی "زمین" پهن کرد!
"میز" هرچه باشد روی هواست مدام و ترس از لنگ زدن های گاه و بی گاه و مدام، خفه ات می کند مدام!
ZibaMatn.IR