گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را
چطور از یادِ مردم می بری- ابله- کلامم را!
هنوز از هستی ات رنگی نمی دیدند و می دیدند
که بر اوراق هستی ثبت می کردم دوامم را
هنوز از گُل گُلِ پیراهنِ خود ذوق می کردی
که عاری کردم از سودای پرچم پشت بامم را
هنوز از گوشهٔ قنداقه بوی شیر می دادی
که من طی کرده بودم سالها ایام کامم را
زدی، رفتی، برو با مایه ی بی مایگی خوش باش
نمی گیرم پس از زخم از ضعیفان انتقامم را!
ZibaMatn.IR