نمی دانم شاید
سادگی از من است
که تنها روی برگ های الوان
قدم می زنم
و هنوز امید دارم
خواهی آمد .....
با دسته گلی از عشق
آرام صدایم می زنی.......
و
ناگهان تمام رویا هایم واقعیت پیدا میکند
نمی دانم شاید
سادگی از من است
که هنوز امید دارم در این آخرین روز پاییز
در این یلدای رویایی خواهی آمد
و آنگاه
هیچ چیز دیگر مثل قبل نخواهد بود
ابر ها .....ناگهان رنگارنگ می شوند
گل ها عطر افشانی می کنند
زمستان بخواب می رود
و بهار طلوع می کند
نمی دانم شاید .....
سادگی از من است که
هنوز چشم به راه دارم ......
ZibaMatn.IR