رفتم از خویش و به دنیا خبرم بر می گشت
یاد تنها شدن و درد سرم بر می گشت
هر دم از باغِ بلا بر دلِ بیچاره ی من
نوبری تازه تر از تازه ترم بر می گشت
آرزو کردم و با غول شبی باریدم
و دعاهای شب بی ثمرم بر می گشت
بارها رفت دلم تا بکشد یاد تو را
هند خونخوار به قصد جگرم بر می گشت
روز نو سبزه گره کردم و نامش بردم
خواب پرواز به رویای پرم بر می گشت
سیزده را به درش کردم و انگار هنوز
از غمش نحسی روز دگرم بر می گشت
پاسخ مهر و وفا نیست بجز درد و بلا
چون وفا دار شدم غم به برم بر می گشت
من به گردی زمین یک شبهِ پی بردم چون
هر کجا رفت خیالش به سرم بر می گشت
ZibaMatn.IR