قرار بود که ما راهمان به هم بخورد
که سر نوشت دو تا بی نشان به هم بخورد
قرار بود میان نگاه های غریب
نگاه ما دو نفر ناگهان به هم بخورد
بیا اگرچه نخواهند ما به هم برسیم
بیا که توطئه دوستان به هم بخورد
و فارغ از همه پلکی به هم نگاه کنیم
به این امید که پلک زمان به هم بخورد
چه می شود که لبالب شویم از بوسه؟
لبان خسته ی ما توامان به هم بخورد؟
تو خود زمین و زمان را به هم زدی ای شیخ
چه می شود که دوتا استکان به هم بخورد
اگرچه در وسط زاغها بیا بپریم
که رسم کهنه این آسمان به هم بخورد
نوشته اند به پامان فراق را اما
بیا که آخر این داستان به هم بخورد
ZibaMatn.IR