مرا کُشتند و تن کردند رختِ سوگ ، یارانم!
برایم مضحک است آه و فغانِ سوگوارانم
قطاری کهنه ام ، اما چه جای شِکوِه از مردم؟
شکسته شیشه ام را سنگ ِلطفِ همقطارانم!
تورا با دیگران می بینم و در صبر می سوزم
کی ام من؟ روزه داری در میان روزه خوارانم
به تو اصلا نمی آیم ، به تو ای خوبی مطلق
کنار ِتو چنان عکس رضاخان در جمارانم!
تو هم نه، دیگری با چشم مستش می کشد مارا
امید زنده ماندن نیست ، شمعی زیر بارانم
ZibaMatn.IR