انگشت های رنگینت
پروانه های کوچک چالاکند
که با نشستن و برخاستن
و رفت و بازگشت هماهنگ
روی دو شانه ی تو
رنگین کمان مرا می سازند
این چشم های توست
گردونه ای که خورشید را
مثل سر بریده ی یحیی
از روی شانه های شهر برمی دارد
و روی خوانچه ای از برگ های پاییز
خون آلود
تا پیش پایکوبت می آرد
ZibaMatn.IR