زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

خواب دیدم
ساکنانِ این شهر دیوانه وار می گریند!
آفتابِ عشق را با بی مهری تمام به زیر می کِشند!
و هر کدام دلِشان را از امانتِ دیگری گرفته و در جای خودش آرام آرام ، برای همیشه می خوابانند!
نگاه ها نه شور و نشاط دارد و نه عشق و وفا...
حرف ها نه به دهانِ گوش مینشیند
و نه گوشه ی دلِ کسی را میلرزاند...
صدای هیچ کس آشنا نیست!
همه غریب تر از غریب در کنجِ دلشان نشسته اند
و تنها با خیالِ خوشِ فرداها لبخندِ نحیفی می زنند و همه می دانند که عمر این لبخندها هم کوتاست.
اما این پایانِ خواب نیست...
با چشمِ خود دیدم ، دستشان که از عشق تهی می شود با دستِ دیگر به سراغش می روند
سینه سپر می کنند و بادی به غبغب میزنند
و حسرت های کودکیشان را با طعمی از دروغ میفروشند
و شکستنِ این قلب ها و رفتن ، حتی بدون جارو زدنِ خرده هایش که کار هر لحظه ِ شان است!
اِی کاش خواب اینگونه به پایان برسد....
اما مردم شهر به این بسنده نمی کنند!
جانشان هنوز باقی است؛
نقشه ها باید کشید
نفس را که باید حبس کرد
زندگی راهش به پایان می رسد
و نفس مردم این شهر به سردی می رود!
اما اِی کابوسِ خواب نما ؛
تو بدان که ما
هرگز اینچنین نبوده ایم...
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن