توی شب های سرد هر پاییز
دلقکی گریه می کند یکریز
رفتن از خانه یادشان رفته
کت و شلوار روی رخت آویز
باید این بار انتخاب کند
زود از بین چیزها یک چیز
درد خود را چه خوب می داند
که به خود مرگ می کند تجویز
تاج و تختی به هم زده دردش
صد غلام سیاه و چند کنیز
تا که این تخت را براندازد
روی دستش گذاشت تیغی تیز
به زمستان نمی رسد امسال
فصل پاییز از تهی لبریز
ZibaMatn.IR