تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می کنم
صدای آب را
در رگ های خاک می شنوم.
گل سرخِ حیاط
در آینه ی نگاهم
زود به زود می شکفد
و آسمان
پُر از پروانه و بادبادک می شود.
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می کنم
دریا نزدیک تر می آید
ابرهای سیاه دور می شوند
و باران
هر وقت بگویم می بارد.
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می کنم
تو را می بینم
در باغچه ایستاده ای
به گل ها آب می دهی!
ZibaMatn.IR