ما عشقیم
خود عشقیم
مایی که در اوجِ بی انصافیِ روزگار زاده شدیم
کودکیمان در هیاهوی"با نوای کاروان" گم شد
شادی هایمان ؛ تحمیلی بود...
و قناعت تنها میراثمان
که از کودکی یاد گرفتیم فقط "درک"کنیم
پول نخواهیم ، پدر را درک کنیم
آرزو نکنیم ، زمانه را درک کنیم
و آنچه را دوست داریم تنها در رویا به انتظار بنشینیم...!
ما عشقیم خودِ عشقیم
گرچه مُجاز نبودیم جرم_عشق را مرتکب شویم...!
نسلی پر از ذوق های نشکفته..
آرزوهای بربادرفته..
حرف های فروخورده....
و چقدر عجیبیم
ما را نه گذشتگان فهمیدند ونه آیندگان می فهمند.!
.
نسل سوخته نیستیم...
که عشق را در نگاهی دزدانه
در لبخندی ملیح
در کمترین اشارت
بیرون کشیدیم ، مزه مزه کردیم و لذت بردیم
لذتی که نسل امروز در سهولتِ بودن ها
در ولوله خنده ها
و هیاهوی گفت و شنیدها درکش نکردند..
اگرچه با ذوقی عاشقانه زیر سقف نرفتیم ؛
عاشقانه روزگار نسپردیم ؛
اما عشق را در پستوی دلمان مومیایی کردیم ؛
ما همه ، خودِ عشقیم!
نازی دلنوازی
ZibaMatn.IR