زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

میدونی
من دلم نمیخواد وقتی شصت ساله شدم به روزهایی که هدر دادم غبطه بخورم.
دلم نمیخواد به این فکر کنم که چرا بخاطر جنسیتم نتونستم تو شلوغ ترین نقطه شهر قهقهه بزنم.
یا چرا به خاطر حرف مردم عشق اولم رو پنهون کردم و آخرشم بوسیدم و گذاشتمش کنار.
دلم نمیخواد تو آخرین روزای شصت و یک سالگیم روی صندلی چوبیم تاب بخورم و در حالی که دارم کورکورانه آخرین ردیف از شال گردن نوه ام رو می بافم به این فکر کنم که چرا از قدرتی که تو جوونیم داشتم استفاده نکردم، خیلی جاها نرفتم و خیلی حرفارو تو نطفه خفه کردم. و اصلا نتونم از حس پشیمونیم فرار کنم.
می دونی
نمی خوام چند سال دیگه چشام تر شه بخاطر اینکه یه زمانی، رویاهامو منجمد کردم و نگهشون داشتم تا کهن سالی م و دیگه وقتی نداشته باشم که انجامشون بدم.
یا مثلا روزایی رو یادم بیاد که مسیر کمی پیش روم بود تا به قله برسم. ولی از ترس رنگم زرد شد و دُمم رو گذاشتم رو کولم و رفتم اون پایین و از دامنه کوه، منظره رو نگاه کردم. در صورتی که میتونستم از نوک قله منظره دلنشین زیر پامو نگاه کنم.
نمی خوام حسرت لونه کنه تو دلم واسه اینکه تا ته اون راهو نرفتم.
شاید دیوونگی باشه.
اما من دلم میخواد با کفشای لنگه به لنگه کل شهر رو قدم بزنم و با صدای قراضه ام هم صدای دوستام شم، بلند بلند آهنگ بخونم و نگاه عجیب مردمو بندازم تو سطل زباله کنارم. یا دلمو بزنم به دریا و بشینم پشت فرمون ماشین سنگینی که دوسش دارم. یا مثلا بشینم پای درد و دل یه غریبه که از بی پایه و اساس شدن رابطه ها می ناله.
و لذت اون لحظه ها تا ابد تو ذهنم بمونه.
و هزاران یا یِ دیگه که تا همیشه تو قلبم رژه میره.
من دلم میخواد تو همین سن هر کاری که تو کنجِ دلم جا خوش کرده رو انجام بدم و تو همین لحظه ی حال ازش لذت ببرم. نه چند سال بعد و نه چند سال قبل. همین امروز و به هر قیمتی.
من دوست دارم وقتی تو آینده نوه ام نشست رو پام و با ذوق شال گردنشو دور گردنش انداخت و با کنجکاوی ازم پرسید: مادر جون شغل تو چی بوده؟
لپشو بکشم و بهش بگم شغل من دیوونگی بوده ننه...
ZibaMatn.IR

Moones_ahangari ارسال شده توسط
Moones_ahangari


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن
×