در ژرفای این قلبِ شوریده
تنها واژه یِ عشق، حکمرانی می کند.
منی که با تو خو گرفته
هیچ وقت به زندانِ غربت،
محدود نمی شود.
همواره در آینه ها
تو را جست و جو کرده
و به پهنایِ هفت آسمان،
دلش درگیر آشوب می شود.
در پسِ تیک تاکِ عقربه ها
برای بارِ هزارم،
مشقِ دوست داشتنت را
مرور می کند.
و هر زمان که یادت،
طوفانی عظیم
از حس و رنگ های مبهم، به پا کرد
تبدیل به دیوانه ای معاصر شده
و پیوسته روحِ تو را می بوسد...
ZibaMatn.IR