درِ بالکن رو باز کردم تا برم پیشش.
سرشو برگردوند تا منو ببینه. گفت:
+تو که می خواستی استراحت کنی سارا، چیشده که اومدی اینجا؟
یهو غیب شدی. نگرانت شدم. حدس زدم اینجا باشی و به پرنده ها سر بزنی تو این هوای گرفته ی عصر!
+آها. چند روزه کارام زیاد شده، برای فرار از یکنواختی اومدم اینجا فکرام رو مرتب کنم.
رفتم کنارش ایستادم، دستم رو گذاشتم روی دستاش. بهش گفتم:
میگم دلبر! اصلا نظرت چیه فردا بریم تو چهار راه ها از این گل های قرمزِ کنارت بدیم به مردم؟ فقط واسه اینکه حال تو بهتر شه.
+حتما بعدشم میگی بریم فست فودی و من نوشابه زرد سفارش بدم و تو با صدای بلند بگی این زرد نیست، نارنجیه؟ هوم؟
من حاضرم هر دیوونه بازی رو با تو به سرانجام برسونم! فقط برای حالِ خوبت.
+شما با همین کارات منو شیفته خودت کردی، خانوم سین.
خوشحالم که اینو میگی، اما دلم نمیخواد اون روز رو ببینم که عین دیوونه ها دوسِت داشته باشم و تو کنارم نباشی...!
دست هامو محکم گرفت. با یه نیشخند گفت:
+ببین عزیزم. خیالت راحت! من حتی اگه خودت نخوای هم هستم و تو رو ادامه میدم. اصلا جایی رو ندارم که بخوام برم!
البته این کارهایی که گفتی رو باید بدون ترس انجام داد، امیدوارم که بدونی!
جواب دادم:
از ترس با من حرف نزن!
من همونی ام که تو بچگی از اکثر چیزا فوبیا داشت.
این دختری که میبینی؛ از دوست داشتن می ترسید.
اما دلشو زد به دریا و شنا کرد!
زل زد به من و گفت:
+اینو قبلا هم گفتی، منم بهت گفته بودم بهترین کاری که میشد انجام بدی رو به مرحله ی عمل رسوندی.
هنوز هم رو حرفم هستم!
من فقط کنار تو می تونستم خوشبخت باشم.
سرم رو گذاشتم رو شونه هاش. انگار آروم شده بودم. پرنده ها تو هوای ابری می رقصیدن و بارون کم کم داشت مهمون مون میشد.
بهش گفتم:
من هر روز شکر میگم واسه داشتنِ تو. نمیدونم اگه اون روز که دیدمت، مقاومت می کردم و تو تله ی شیرینِ عاشقی نمی افتادم، چی میشد!
میدونی، شاید تو واسم عشق رو با ارزش کردی.
دستش رو انداخت دور شونه هام و گفت:
+سارا، من از وقتی با تو آشنا شدم، یه دریچه جدید به زندگیم باز شد. کم کم متوجه شدم تو همونی هستی که میتونه منو کامل کنه.
چه حرفا تو دلت هست و نمیگی آقایِ جیم!
+خب دیگه! هرچیزی رو که نباید گفت! یکمی رو باید گذاشت واسه وقتایی که انتظارشو نداری! اون موقع میچسبه ته دلت و هیچ وقت هم از یادت نمیره.
لبخند زدم و گفتم:
میدونی دلبرم، من هنوز همون دختر بچه ترسوام!
اما حالا از نداشتنت می ترسم
حالا می ترسم
خیلی خیلی بیشتر!
ZibaMatn.IR