کسی را بیاب که بتوانی،
تمامِ او را
در عشق خلاصه کنی.
که حاضر باشی،
میان کلافگی هایت
ساعت ها با او هم کلام شوی.
و با کمک انگشتِ اشاره اش ؛
الفبای عالم را بیاموزی.
کسی باشد که
از تمنایِ نگاهش بخوانی؛
باید چهره ی واقعی ات را
به نمایش بگذاری.
کسی را بیاب که
بتوانی در آشفتگی هایِ گاه و بی گاه؛
روی شانه های محکم اش اقامت کنی.
و توسط هرمِ نفس هایش؛
سردی روزهایت را نادیده بگیری.
و آن جا که
رنج های روزگار محاصره ات کردند،
پناه ببری به امید چشم هایش؛
به اطمینانِ چشم هایش؛
به چشم هایش...
ZibaMatn.IR