... در خاطراتم که قدم میزنی
چترت را ھمراه داشته باش
... اینجا ، بارانیترین نقطه ی دنیا میشود
... وقتی اشکھایم از ابرھای حسرت
بر سره خاطراتی از تو ، سرازیر میشوند
... دست خودم که نیست
... َ جای خالیت
... جای پای قدمھایت در خاطراتم
مگر میشود روزھای ذھنم بارانی نشود؟
... ای کاش
... فقط چند لحظه ، از خاطراتم بیرون می آمدی
... کمی کنارم مینشستی
تا لبخندم را بتابانی بر تمام حسرتھایی که از تو به یادگار مانده
تا از پسشان ، آبی ترین امیدھا را در بودنت ببینم
ZibaMatn.IR