رفتی ولی خیال تو
آخه ولم نمی کنه
نمی دونی که باچش و
بادل من چه می کنه
هر شب خیال چشم تو
به دل من پامی ذاره
سحر که میره عطرشُ
توی سرم جامی ذاره
خدا فقط خبر داره
سحر به دل چه میگذره
که یادت رفته و بازم
عطر تنت نمی پَّره
عطر خوشی که فکرمُ
به لحظه ای می بره که
قلب همیشه سرد من
شعله ور از دیدنته
لحظه ای که با رفتنت
محاله دیگه ببینم
قلب پراحساسم نزن
من آرزومه بمیرم
ZibaMatn.IR