زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای


دارم عادت می کنم. به غذای سرد خوردن. به غذای سرد را چندین بار خوردن. به غذا نخوردن حتی. دارم به همه چیز عادت می کنم. شبیه آن معلمِ بازنشسته که به انسولین هایش عادت کرده. عادت کرده و دیگر دردش هم نمی گیرد. اما درد دارم. عادت کرده ام ولی درد دارم. این یکی دیگر نسخه ی پیشرفته ی مازوخیستی مسخره است. عادت کردن و درد کشیدن و خوش نبودن باهاش. شبیه آقا یونس که به حبه های تریاکش عادت کرده و دیگر مثل قبل سرخوش نمی شود از خوردنشان. عادت کردن مخرب ترین اتفاق است. هیجان را از بین می برد. همه ی آن ذوقی را که تجربه ی اتفاق های اول دارد، از بین می برد و بدن را سِر می کند. بدنم سِر شده و حتی به این هم عادت کرده ام. به سِر شدگیِ ماهیچه های کم حجمم. به غمگینیِ نگاهم. به شادیِ بعد از گلِ تیم محبوبم. دارم عادت می کنم و نمی دانم این؛ چقدر خوب نیست. شاید هم خوب باشد اصلن. نمی دانم. خیلی چیزها نمی دانم. مثلن نمی دانم وقتی به غم عادت کردم چگونه می توانم غمگین تر شوم و اشک بریزم. اشک برای سبک شدن. برای رها شدن. برای غمگین شدنی پیچیده تر. امیدوارم به اشک ریختن عادت نکنم. اشک آخرین سلاح است چون. آخرین موهبتِ این انسانِ پیچیده ی غم گسار.
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن